مي خواستم بگم دوسش دارم ولي روم نشد
|
...
| |
|
...
| |
دختر با نا امیدی و عصبانیت به پسر که روبرویش ایستاده بود نگاه می کرد کاملا از او نا امید شده بود از کسی که انقدر دوستش داشت و فکر می کرد که او هم دوستش دارد ولی دقیقا موقعی که دختر به او نیاز داشت دختر را تنها گذاشت از بعد از پیوند کلیه در تمام مدتی که در بیمارستان بستری بود همه به عیادتش امده بودن غیر از پسر چشمهایش همیشه به دری بود که همه از ان وارد می شدند غیر از کسی که او منتظرش بود حتی بعد از مرخص شدن از بیمارستان به خودش گفته بود که شاید پسر دلیل قانع کننده ای داشته باشد ولی در برابر تمام پرسشهایش یا سکوت بود یا جوابهای بی سر و ته که خود پسر هم به احمقانه بودنش انها اعتراف داشت تحمل دختر تمام شده بود به پسر گفت که دیگر نمی خواهد او را ببیند به او گفت که از زندگی اش خارج شود به نظر دختر پسر خاله اش که هر روز به عیادتش امده بود با دسته گلهای زیبا بیشتر از پسر لایق دوست داشتن بود دختر در حالت عصبی به پهلوی پسر ضربه ای زد زانوهای پسر لحظه ای سست شد و رنگش پرید چشمهایش مثل یخ بود ولی دختر متوجه نشد چون دیگر رفته بود و پسر را برای همیشه ترک کرده بود .
دختر با خود فکر می کرد که چه دنیای عجیبی است در این دنیا که ادمهایی مثل ان غریبه پیدا می شوند که کلیه اش را مجانی اهدا می کند بدون اینکه حتی یک تومان پول بگیرد و حتی قبول نکرده بود که دختر برای تشکر به پیشش در همین حال پسر از شدت ضعف روی زمین نشسته بود و خونهایی را که از پهلویش می امد پاک می کرد و پسر همچنان سر قولی که به خودش داده بود پا بر جا بود او نمی خواست دختر تمام عمر خود را مدیون او بماند ولی ای کاش دختر از نگاه پسر می فهمید که او عاشق واقعی است
خیلی ها نفرین می کنن، تلافی می کنن.. اما نه.. نفرین من: الهی اونی که دوسش داری تنهات نذاره.. تلافی من: میرم تا به اون برسی، سر راهت نباشم.. راستی، قدر من دوستت داره؟!..![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
یه شب خوب تو آسمون، یه ستاره چشمک زنون، خندید و گفت: کنارتم، تا آخرش تا پای جون، ستاره ی قشنگی بود، آروم و ناز و مهربون، ستاره شد عشق من و منم شدم عاشق اون، اما زیاد طول نکشید عشق من و ستاره جون، ابری اومد ستاره رو دزدید و برد نامهربون، حالا شبا به یاد اون، زل می زنم به آسمون، دلم می خواد داد بزنم این بود قول و قرارمون، تو رفتی و از خودتم، نذاشتی حتی یه نشون
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
پروردگارا! به من بیاموز دوست بدارم کسانی را که دوستم ندارند، گریه کنم برای کسانی که هیچگاه غمم را نخوردند، لبخند بزنم به کسانی که هرگز تبسمی به صورتم ننواختند، محبت کنم به کسانی که محبتی در حقم نکردند، عشق بورزم به کسانی که عاشقم نیستند
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
امشب شب آخره که مزاحم دلت شدم، خورشید فردا مال تو ببخش که عاشقت شدم، بدرقه لازم ندارم، خودم میرم عزیزترین، نذار بمونه زیر پا ، قلبمو بردار از زمین، دوستت دارم برای تو فقط یه حرف ساده بود، غافل از این که قلب من منتظر اشاره بود
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
شبی پرسیدمش با بی قراری، به غیر از من کسی را دوست داری؟ دو چشمش اشک شد از شرمساری، میان گریه هایش گفت: آری!؟..
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
آره من اونم که گفتم واسه چشم تو دیوونم، آره من قولی بهت دادم که تا تهش بمونم، تو ولی این روزا سرد شده نگاهت، راهزنا زدن به راهت.. اما من چی؟ من فقط یه کم شکستم، خوب نگام بکن، می بینی؟ من هنوز همون دیوونم
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم
در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيد
باغ صد خاطره خنديد
عطر صد خاطره پيچيد
يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم
پرگشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم
ساعتي بر لب آن جوي نشستيم
تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت
من همه محو تماشاي نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ريخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
يادم آيد : تو به من گفتي :
از اين عشق حذر كن!
لحظه اي چند بر اين آب نظر كن
آب ، آئينه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا ، كه دلت با دگران است!
تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!
با تو گفتم :
"حذر از عشق؟
ندانم!
سفر از پيش تو؟
هرگز نتوانم!
روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد
چون كبوتر لب بام تو نشستم،
تو به من سنگ زدي من نه رميدم، نه گسستم"
باز گفتم كه: " تو صيادي و من آهوي دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم...!
اشكي ازشاخه فرو ريخت
مرغ شب ناله ي تلخي زد و بگريخت!
اشك در چشم تو لرزيد
ماه بر عشق تو خنديد،
يادم آيد كه از تو جوابي نشنيدم
پاي در دامن اندوه كشيدم
نگسستم ، نرميدم
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب هاي دگر هم
نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم!
بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم!
| ●••▪· آدمک ●••▪· |
|
آدمک آخر دنیاست بخند ******* آدمک مرگ همینجاست بخند
|
خوش آمدی به قلب من
بمان که لایقش تویی
دریا شد این دلم بمان
که تنها قایقش تویی
سوار موج می شوم
از این کران به آن کران
به هر کران که میرسم
همیشه ساحلش تویی
فرشته نجات من
بگیر دست خسته ام
که بی تو هر یه ثانیه
هزار بار شکسته ام
بمان و آشنا بکن
دل منا به عاشقی
بمان که این دل مرا
تنها فقط تو لایقی

"کلید بازگشت"
خداوندا! امروز، روز عید فطر است. روز بازگشت به سوی تو. در این ماه به من نعمت های فراوانی دادی. کمکم کردی تا بیشتر به تو نزدیکتر شوم. ولی چه کنم؟ روز های دیگر می آیند و این حالات از من دور می شوند. چشمانم! همان چشمانی که در شبهای قدر برای تو می گریستند، به خطا می روند. دست هایم، زبانم، همه وجودم، احساس می کنم که نزدیکی به تو را از دست می د هند. می دانم که این تغییرات به خاطر اعمال خود من است. شرمنده ام، ولی چه کنم؟
این حرف دل بسیاری از ما در روز عید فطر است. ولی به راستی چگونه می توانیم از این نزدیکی با خدا پاسداری کنیم؟
بازرگانان معمولا فعالیت های مالی خود را در دفتر روزانه و دفتر کل یادداشت می کنند و از این طریق به آسانی می فهمند که چقدر سود برده یا زیان کرده اند؛ چه میزان به اشخاص بدهکارند و چه مبلغی بابت مالیات باید پرداخت کنند؛ چه نوع کالایی وارد کرده و چه مقدار به فروش رسانیده اند و کالاهای موجود در انبارشان چه چیزهایی است؟ خلاصه تمام سرمایه آنان با یک نگاه معلوم می گردد و می دانند در آینده چه کارهایی باید انجام دهند.
ولی چرا ما روزانه اعمال صالح و در نقطه مقابل کارهای ناشایستی را که انجام می دهیم، پیش خودمان محاسبه نکنیم؟ نکند کار های ناپسند به ما ضرری نمی رساند و اعمال صالح نیز برایمان سودی ندارد که ما آنها را به حساب نمی آوریم؟ مگر اعمال نیک ما موجب نزدیکی به خدا و خشنودی او نمی شود و مگر گناهانمان، ما را از او دور نمی کند؟ مگر ما یقین نداریم که همه اعمال ما از ریز و درشت و زشت و زیبا در نزد خداوند متعال ثبت و ضبط می شود و همه آنها در روز جزا به نمایش در خواهند آمد؟ پس چرا لااقل زمانی در شبانه روز را به محاسبه اعمال خود اختصاص ندهیم و در پیشگاه خدای بزرگ از کارهای زشتمان پوزش نخواهیم و خود را برای فردایی بهتر و انجام کارهایی نیکوتر آماده نسازیم؟(1)
با این کار می توانیم درباره اعمال روزانه خود فکر کرده و آنها را جمع بندی کنیم؛ تصمیم قاطعی برای ادامه اعمال صالحی که در روز گذشته انجام داده ایم، بگیریم و سعی کنیم دیگر به سراغ اعمال ناپسند روز قبل نرویم؛ بلکه تلاش خود را بکار گیریم تا آنها را جبران کنیم.
ارزش محاسبه نفس تا حدی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در وصیتشان به ابوذر می فرمایند:
"ای ابوذر! از نفس خود حساب بکش پیش از اینکه از تو حساب کشیده شود. زیرا حسابرسی امروزت بسی آسانتر از حسابی است که فردا از تو خواهند کشید؛ و به نفس خود رسیدگی کن پیش از آنکه در ترازوی سنجش نهاده شوی و برای آن روز بزرگی که کردار ها نمایان می شود، خود را مهیا و آماده ساز؛ همان روزی که اعمال آشکار می گردد و هیچ چیز بر خداوند پوشیده نیست.
ای ابوذر! کسی از گروه پرهیزکاران شمرده نمی شود مگر اینکه از نفس خود حساب کشد، حسابرسی و دقّتی شدید، شدیدتر از حسابی که شریکی از شریک خود می کشد ..."(2)
آری، یکی از مهمترین کلید های بازگشت به سوی خدا و اسرار باقی ماندن در راه او، محاسبه نفس است، هرچند که این کار ممکن است بسیار آسان به نظر برسد، ولی اگر با برنامه ای منظم و ادامه دار، اعمال هر روز خود را در پایان همان روز محاسبه کنیم، فرصت کافی خواهیم داشت تا قبل از به پایان رسیدن فرصت ها، کار های خوب خود را ادامه داده و اعمال بدمان را جبران کنیم ...
"خداوندا، اینک با ماه رمضان وداع می کنیم، همانند وداع با عزیزی که فراقش بر ما دشوار است و رفتنش ما را غمگین و گرفتار وحشت تنهایی می کند؛ عزیزی که او را بر ما پیمانی است که باید آنرا نگه داریم و حرمتی است که باید آنرا رعایت کنیم و (بر ما) حقی دارد که باید آنرا ادا نماییم. پس، اکنون می گوییم: بدرود ای بزرگ ترین ماه خداوند و ای عید اولیای خدا." (3)
عید رحمت و بازگشت به سوی خدا،
روز کرامت و شرافت صالحان،
را به همه مسلمانان، بخصوص شما دوست عزیز، تبریک و تهنیت می گوید.

بسم الله الرحمن الرحيم
روز قدس، جهانى است، و روزى نيست كه فقط اختصاص به قدس داشته باشد. روز مقابله مستضعفين با مستكبرين است، روز مقابله ملتهائى است كه در زير فشار ظلم آمريكا و غير آمريكا بودند، روزى است كه بايد مستضعفين مجهز بشوند، در مقابل مستكبرين، و دماغ مستكبرين را به خاك بمالند، روزى است كه بين منافقين و متعهدين امتياز خواهد شد، متعهدين امروز را روز قدس مىدانند و عمل مىكنند به آنچه كه بايد بكنند، و منافقين و آنهائى كه با ابرقدرتها در زير پرده آشنائى دارند، و با اسرائيل دوستى دارند در اين روز بى تفاوت نيستند، و يا ملتها را نمىگذارند كه تظاهرات كنند.
روز قدس، روزى است كه بايد سرنوشت ملتهاى مستضعف معلوم شود بايد ملتهاى مستضعف در مقابل مستكبرين اعلان وجود بكنند، بايد همانطور كه ايران قيام كرد، و دماغ مستكبرين را به خاك ماليد، و خواهد ماليد، تمام ملتها قيام كنند، و اين جرثومههاى فساد را به زبالهدانها بريزند.
روز قدس، روزى است كه بايد همت كنند و همت كنيم كه قدس را نجات بدهيم، روز قدس روزى است، كه بايد به اين روشنفكرانى، كه در زير پرده با آمريكا و عمال آمريكا روابط دارند هشدار داد، هشدار به اينكه اگر از فضولى دستبر ندارند سركوب خواهند شد.
روز قدس فقط روز فلسطين نيست، روز اسلام است، و روز حكومت اسلامى است. (20
دلم برات تنگ شده.....اما من...من میتونم این دوری رو تحمل کنم... به فاصله ها فکر نمیکنم ...... میدونی چرا؟؟ آخه... جای نگاهت رو نگاهم مونده.....هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام کنم....رد احساست روی دلم جا مونده ... میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم...........چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن.......حالا چطور بگم تنهام؟؟چطور بگم تو نیستی؟؟چطور بگم با من نیستی؟؟آره!خودت میدونی....میدونی که همیشه با منی....میدونی که تو،توی لحظه لحظه های من جاری هستی....آخه...تو،توی قلب منی...آره!تو قلب من....برای همینه که همیشه با منی...برای همینه که حتی یه لحظه هم ازم دور نیستی...برای همینه که میتونم دوریت رو تحمل کنم...آخه هر وقت دلم برات تنگ میشه...هر وقت حس میکنم دیگه طاقت ندارم....دیگه نمیتونم تحمل کنم...دستامو میذارم رو صورتم و یه نفس عمیق میکشم....دستامو که بو میکنم مست میشم...مست از عطر ت. صدای مهربونت رو میشنوم ...و آخر همهء اینها...به یه چیز میرسم.....به عشق و به تو.....آره...به تو....اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه...اونوقت تو رو نزدیکتر از همیشه حس میکنم....اونوقت دیگه تنها نیستم
حالا من این تنهایی رو خیلی خیلی دوسش دارم.. به این تنهایی دل بستم...حالا میدونم که این تنهایی خالی نیست...پر از یاد عشقه.. پر از اشکهای گرم عاشقونه ...

* حرفهای ![]()
ناگفته *![]()
![]()
![]()
سلام عزیزترینم اینبارم واسه تو می نویسم
راستش این روزا فکر می کنم که رابطه بینمو خیلی سرد شده توچی فکر می کنی؟اما مثل همیشه
جوابت یک لبخند بودو بعدشم گفتی این فکرو نکنم چنین چیزی نیست
نمی دونم شایدم![]()
![]()
![]()
مشکلاتمون طلاقتت رو سرآورده باشه.... خداکنه زیربار این مشکلات نشکنیم ....راستی......یادت
می یاد بهت گفتم ....!![]()
![]()
![]()
تاهمیشه باهاتم پابه پات می یام اما امروز حس کردم توبه اجبار داری پا به پام می یای خداکنه که اشتباه
کرده باشم می دونم روی حرفات هستی و هچوقت نخواستی دم بزنی اما به خدا قسم من هیچوقت ازت اینو نخواستم![]()
![]()
![]()
وقتی بهش فکر می کنم خندم می گیر می دونی به چی ؟ اینکه هیچوقت فکر نمی کردم عاشق شم
.......آخه ما کجاو......عاشقی.....کجا...آخه می گفتن عاشق شدن سخته اما حالا بهم ثابت
شده که عاشق موندنه که سخته نه عاشق شدن![]()
![]()
![]()
![]()
یادت می یاد اولین روزا من نگفتم دوست دارم.... ولی گفتم تورمی خوام واسه همیشه...
اما تو مثل همیشه با لبخدت جوابم رودادی .....بعدهم گفتی می تونی پا ش واسی یادت هست آروم
بهت گفتم آره ......باز خندیدی من تودلم حس کردم وگفتم ![]()
![]()
![]()
![]()
من تورو می خوام...اما انگار دلم بهم گفت ..هه ...چه آرزوی محالی.. نه .....
مثل کسی می مونمی که یک قطره هم نیست اما می گه من دریام ....آره....درسته ....حتی ترسیدم
دیگه نگاهت روهم نداشته باشم......اما توهم خوب تا الان جواب حرفی روکه دلم زده بود
رودادی.............. با پابند بودن به عشقت که زیبا ترین عشق توزندگیمه![]()
![]()
![]()
![]()
هیچوقت نخواستم موقعیتهای بزرگ زندگیت رو ازت بگیرم اما حالا این احساس بد رهام نمی کنه
ای کاش می دونستیم تا کی باید در حسرت هم روزوشب رو خط بزنیم راستی دیگه کار به جایی
رسیده که خودم رو خط می زنم به جای روزوشبمون ![]()
![]()
![]()
![]()
نه اینکه زیربار مشکلاتمون کمر شکسته باشم نه.... به پاکیت قسم نه اما حاضرم واسه
خوشبختی تو جونمم بدم خودتم می دونی حتی اگه بگی اززندگیت برم بیرون
فقط با قلب پاکت واسمون دعا کن ...دعا کن بتونیم پای عهدمون وایسیم
آخه راه زیادی امدیم ...دیگه واسه برگشتن خیلی دیر شده .... راستش من نمی خوام برگردم
آخه می خوام عشقی رو که ازش دم میزدموبهت ثابت کنم.....خدا خودت کمک کن ....جزتو
هیچکس رو نداریم توکه می دونی پس بازم کمکمون کنو مثل همیشه تنهامون نزار
راستی این روزا دیگه همه چی واسم تکراری شده دیگه شوقی به دیدار ... دریا ، آسمون ، خورشید ، حتی گلاها روندارم![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
............جزتویی که همیشه واسم تازگی داری و هرگز تکراری نمی شی
واسه دلم خودتم اینو می دونی که همیشه با یک تازگی خاص به دیدارم میای
......راستی یادبچگی هامون بخیر.....![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
چه آرزوهایی داشتیم .......آخه آدما تا وقتی که بچن آرزوهاشون بزرگه ....توی حرفاشون همش
صداقته...شایدم عشقو بهتردرک می کنن.....آخه با دستای خالی اما باز به استقبا ل دنیا می رن
انگار که دنیا باتمام بزرگیش توی دستای کچکشون جا می گیره
اما همینکه بزرگ می شن انگار همه چیز رو فراموش می کنن انکار که همدیگرو هیچوقت ندیدن
همیشه خواستم روی حرفایی که می زنم وایسم ببخش اگه با من از وعده های دورغ خبری نیست
آخه دیدی دستم خالی... شایدخیلی چیزا می خواستی ...اما...منم هچی نداشتم پات بریزم
وگرنه دنیام که تویی چطور می تونم واست قصری از دروغ
بسازم که به هیچ بند باشه .....حاضرم نداشته باشمت اما این کارو واست انجام ندم خودتم خوب می دونی
امروز نتونستم این حرفارو بهت بگم ....................!
راستی امروز حس کردم چشات مثل همیشه نیست آخه
غمی توچشات بود که هیچوقت ندیده بودم ....نکنه باعثش منم ....اینو بهت گفتم ولی توبازم با لبخند
شیرینت جوابمو دادی ....نکنه این لبخند ازروی عادت بود یا به زور اجبا ر
آخه من بهت قول داده بودم نزارم
دلت رنگ غم و غصه رو ببینه .... هنوزم روی قول هستم عزیزترینم !!!!!!!!!!!!!!!![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
* خدایا خودت این روزا هوامونو داشته با ش *![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()

وَلِيّاً


السّلام علی مهدی الاُمَم و جامِع الکَلِم
سلام بر مهدی، موعود امتها و پدید آورنده وحدت کلمه میان ملتها
زندگي تكثير ثروتی است كه نامش محبت است"

سالیاد سوگ شهادت میر محراب تقدیر رمضان، امیر مؤمنان را تسلیت می گوئیم.
آن شب تنهاترين شب کوفه بود و خسوفي ترين شب تاريخ، چند پاره ابر تيره و سياه بر شهر کوفه سايه انداخته بود. روحي الهي در سکوت غمگين شب به پرواز ملکوت درآمده بود. مرغابي ها غمگينانه ترين آوازها را به گلوي شب ريخته بودند، زمين از اين فاجعه مي لرزيد و ستونهاي مسجد کوفه مرثيه سر داده بودند. علي(ع) آن مرد عدالت، در بستر شهادت آرميده بود، عرشيان نگران اين صحنه با يکديگر نجوا مي کردند. محراب کوفه در سکوتي غنوده بود. بيوه زنان و طفلان بي پدر، درغبار سنگين آن لحظه هاي جان فرسا ديده ها را بر در دوخته و منتظر باز شدن آن با دستان يتيم نواز مولايشان بودند که باز هم پدر و پناهشان بيايد و برايشان قوت شبانه بياورد. آري شانه هاي زخمي علي(ع) به انبان نان و خرما الفتي ديرينه داشت و ايتام و بي پناهان با طنين گامهاي او مانوس بودند. هان اي زمينيان با علي چه کردند...؟اين سوالي بود که آسمانيان از اهل زمين مي پرسيدند شب مي رفت تا به صبح برسد که ناگهان حزن انگيزترين فريادها از خانه علي(ع) برخاست. کوفه درميان دستان آکنده از شرمش، مردمي از تبار عرشيان را با فرق شکافته به عرشيان تقديم مي کرد. تاريخ هم از عمق اين فاجعه تام مي گريست و خطاب به زمينيان مي گفت...؟ اي مردم با تجسم عدالت چه کرديد؟ ننگتان باد که با وسوسه هاي شيطاني، دستان خود را به خون بهترين انسان آلوديد... آيا نينديشيد که زمين، لحظه هاي بدون علي(ع) را چگونه سر کند؟ شب بدون مناجات علي(ع) چگونه سحر کند؟نفرين بر آن دستان مظلوم کش که خاک نشينان را باز هم بر خاک نشاندند و زخمي عميق در سينه درد آلود تاريخ بشر نشاندند، زخمي که با هيچ مرهمي التیام نمی یابد
دلهای بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند. عشق هایی که جان دادن در کنارشان آرزوئی شورانگیز است. اما کدام معشوقی مخاطب راستین چنین عشقی تواند بود؟ این عشق ها همواره در فضای مهگون و جادوئی اسطوره و افسانه سرگردان اند و در دل کلمات شعر و در حلقوم ناله های موسیقی و در روح ناپیدای هنرها و یا در خلوت دردمند سکوت و حسرت و خیال و تنهائی چشم براه آمدن کسی که می دانند نمی آید! راستی چرا عشق ها راست اند و معشوق ها دروغ؟ وانگهی عشق مگر نه بیتابی شورانگیز دل ها است در جستجوی گم کرده خویش؟
پیداست که من از عشقهای «بزرگ» سخن می گویم نه از عشقهای «شدید»، از نیازی که به «بیاوئی» است نه احتیاجی که، فقر «بی کسی»! هراس «مجهول ماندن»، نه درد « محروم بودن
آنقدر دوستت دارم
که هر چه بخواهی همان را بخواهم
اگر بروی شادم
اگر بمانی شادتر
تو را شاد تر می خواهم
با من یا بی من
بی من اما
شادتر اگر باشی
کمی
- فقط کمی -
ناشادم
و این همان عشق است
عشق همین تفاوت است
همین تفاوت که به مویی بسته است
و چه بهتر که به موی تو بسته باشد
خواستن تو تنها يک مرز دارد
و آن نخواستن توست
و فقط يک مرز ديگر
و آن آزادي توست
تو را آزاد مي خواهم
خيانت تنها اين نيست كه شب را با ديگري بگذراني ...
خيانت ميتواند دروغ دوست داشتن باشد !
خيانت تنها اين نيست كه دستت را در خفا در دست ديگري بگذاري ...
خيانت ميتواند جاري كردن اشك بر ديدگان معصومي باشد!
وقتی که رفتم تازه تو می فهمی عاشقی چیه
می شناسی عشق را بعد من می فهمی عاشقت کیه
عاقبت از غصه ی تو نقش تو قصه ها می شم
می رم و پیدام نمی شه تنها مثل خدا می شم
وقتی که من عاشق شدم با همه ی بود و نبود
تو خواب و تو بیداری ها نقش دو تا چشم تو بود
من همه جا کنار تو سایه به سایه کوه به کوه
آینه ای که دم به دم با تو نشسته روبرو
تو جونمی تو عشقمی قشنگترین بهونه ای
برای زنده بودنم تو بهترین نشونه ای
تو بهترین دلیل دل برای بودنم شدی
نبودی از تنم جدا که پاره ی تنم شدی
پرنده ی قشنگ من اگه بیای بهار می یاد
برای این شکسته دل تو سینه باز قرار می یاد
ستاره ها پایین می یان دوباره باز سحر می شه
از آسمون و از زمین به من می گن که یار می یاد