ما انسانها خیلی بی انصافیم...

خدای خودمون رو حتی به اندازه یک بت هم نمی پرستیم.

حتی ارزشی که یک بت پرست برای بتش قائله،

ما برای خدامون قائل نیستیم.

یک بت پرست با این که میدونه بتش از سنگه،با این که به دست خودش

ساخته شده؛ولی خیلی براش مهمه که همون بت از دستش راضی باشه.

مبادا کاری کنه که مورد غضب بتش قرار بگیره.

وقتی زلیخا یوسف رو به اتاق هفت در کشوند و آهنگ زنا با نبی خدا رو

کرد،پارچه ای روی بتش انداخت تا مبادا اون شاهد خیانتش باشه.

مبادا اون بت خطای زلیخا رو ببینه و زلیخا مورد غضب بت قرار بگیره.

 ولی ما چی؟

خدای ما که همه جا هست...

انصافا بد حق بندگی به جا می آریم.

گناه میکنیم و به خودمون نمیگیم چرا از دل خدام در نیارم...

تن سالم بهمون داد ولی تشکر نمیکنیم...

وقتی به یک قطع نخاعی که تو ویلچر مثل مرده ای متحرک نفس میکشه

نگاه کنیم...

وقتی چشمامون رو ببندیم و سعی کنیم دنیای تاریک نابینا ها رو درک

کنیم...

اون وقت شاید بتونیم درک کنیم چقدر بد بنده هایی هستیم.

و چقدر بد حق بندگی به جا می آریم.