گفتگو با خدا!
گفتم: پس چرا ھمان بار اول که صدايت کردم درد را از دلم نراندي؟
گفت: اول بار که گفتي خدا آنچنان به شوق آمدم که حيفم آمد بار دگر خداي تو را نشنوم، تو باز گفتي خدا و من مشتاقتر براي شنيدن خدايي ديگر، من اگر ميدانستم تو بعد از علاج درد ھم بر خدا گفتن اصرار ميکني ھمان بار اول شفايت ميدادم.
گفتم:مھربانترين خدا، دوست دارمت ...





گفت: اي عزيزتر از ھر چه ھست من دوستتر دارمت





+ نوشته شده در چهارشنبه یکم مهر ۱۳۸۸ ساعت 12:7 توسط سمیه
|
خدایا من اگر بد باشم تو را بنده های خوب بسیار است،،،اما تو اگر مدارا نکنی من را خدای دیگر کجاست