شریعتی
وقتي کبوتري شروع به معاشرت با کلاغها مي کند پرهايش سفيد مي ماند، ولي قلبش سياه ميشود. دوست داشتن کسي که لايق دوست داشتن نيست اسراف محبت است ( دکتر علي شريعتي)
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
دل هاي بزرگ و احساس هاي بلند، عشق هاي زيبا و پرشکوه مي آفرينند ( دکتر علي شريعتي
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
وقتي خواستم زندگي کنم، راهم را بستند.وقتي خواستم ستايش کنم، گفتند خرافات است.وقتي خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتي خواستم گريستن، گفتند دروغ است.وقتي خواستم خنديدن، گفتند ديوانه است.دنيا را نگه داريد، ميخواهم پياده شوم (دکتر علي شريعتي)
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
نمي دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمي خواهم بدانم كوزه گر از خاك اندامم چه خواهد ساخت
ولي بسيار مشتاقم
كه از خاك گلويم سوتكي سازند
گلويم سوتكي باشد به دست طفلكي گستاخ و بازيگوش
و او يكريز و پي در پي
دم گرم خموشش را در گلويم بفشارد
وخواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدين سان بشكند دائم
سكوت مرگبارم را
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
پروردگارم ،مهربان من
از دوزخ این بهشت، رهایی ام بخش!
در اینجا هر درختی مرا قامت دشنامی است
و هر زمزمه ای بانگ عزایی
و هر چشم اندازی سکوت گنگ و بی حاصلی ...
در هراس دم می زنم
در بی قراری زندگی می کنم
و بهشت تو برای من بیهودگی رنگینی است
من در این بهشت ،
همچون تو در انبوه آفریده های رنگارنگت تنهایم.
"تو قلب بیگانه را می شناسی ، که خود در سرزمین وجود بیگانه بودی"
"کسی را برایم بیافرین تا در او بیارامم"
دردم ، درد "بی کسی" بود
« دکتر علی شریعتی»
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
ای آزادی،
تو را دوست دارم، به تو نیازمندم، به تو عشق می ورزم، بی تو زندگی
دشواراست، بی تو من هم نیستم ؛ هستم ، اما من نیستم ؛ یک
موجودی خواهم بود توخالی ، پوک ، سرگردان ، بی امید ، سرد ، تلخ ،
بیزار ، بدبین ، کینه دار ، عقده دار ، بیتاب ، بی روح ، بی دل ، بی
روشنی ، بی شیرینی ، بی انتظار ، بیهوده ، منی بی تو
یعنی هیچ! ...
ای آزادی، من از ستم بیزارم، از بند بیزارم، از زنجیر بیزارم، از زندان بیزارم،
از حکومت بیزارم، از باید بیزارم، از هر چه و هر که تو را در بند می کشد
بیزارم.
ای آزادی، چه زندان ها برایت کشیده ام !
و چه زندان ها خواهم کشید و چه شکنجه ها تحمل کرده ام و چه
شکنجه ها تحمل خواهم کرد.
اما خود را به استبداد نخواهم فروخت، من پرورده ی آزادی ام، استادم
علی است، مرد بی بیم و بی ضعف و پر صبر، و پیشوایم مصدق، مرد
آزاد، مرد، که هفتاد سال برای آزادی نالید.
من هرچه کنند، جز در هوای تو دم نخواهم زد. اما، من به دانستن از تو
نیازمندم، دریغ مکن، بگو هر لحظه کجایی چه می کنی؟ نا بدانم آن لحظه
کجا باشم، چه کنم؟ ...
« دکتر علی شریعتی
|
تا حال حرف زدن زبان را می شنیدم، حرف زدن قلم را می خواندم، حرف
|
خدایا من اگر بد باشم تو را بنده های خوب بسیار است،،،اما تو اگر مدارا نکنی من را خدای دیگر کجاست