به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد

دفتر قلب مرا وا كن و نامی بنویس
سند عشق به امضا شدنش می ارزد

گرچه من تجربه‌ای از نرسیدن‌هایم
كوشش رود به دریا شدنش می ارزد

كیستم ؟باز همان آتش سردی كه هنوز
حتم دارد كه به احیا شدنش می ارزد

با دو دست تو فرو ریختنِ دم به دمم
به همان لحظه‌ی بر پا شدنش می ارزد

دل من در سبدی ـ عشق ـ به نیل تو سپرد
نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد

سال‌ها گرچه كه در پیله بماند غزلم
صبر این كرم به زیبا شدنش می ارزد

حرف دل
خداوندا نمی دانم چه تقدیری مرا فرموده ای اما
تمنا می كنم از تو
دلی سرشار از آن مهر الهی دلی لبریز از آن عشق خدایی
و قلبی مثل آیینه
كه در آن مردمانی را ببینم
كه مثل شیشه می مانند
صاف و ساده و صادق
كه عطری پاك از آن هفت آسمان دارند ....